چوب بزرگی که بناها در بنای دیوارها و طاقها، آن را به کار گیرند. این لغت مولده است. (از اقرب الموارد). کندجه البانی، در دیوار و اطاق لغت مولده است یا معرب کنده. (منتهی الارب) ، مأخوذ از کندۀ فارسی. حفره و گودال. (ناظم الاطباء)
چوب بزرگی که بناها در بنای دیوارها و طاقها، آن را به کار گیرند. این لغت مولده است. (از اقرب الموارد). کندجه البانی، در دیوار و اطاق لغت مولده است یا معرب کنده. (منتهی الارب) ، مأخوذ از کندۀ فارسی. حفره و گودال. (ناظم الاطباء)
تکۀ گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند. (فرهنگ فارسی معین). - کباب کنجه، کبابی که قطعات گوشت را بر سیخ کرده سرخ کنند. مقابل کوبیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قسمی کباب که عبارتست از قطعات گوشت کوچک به سیخ کشیده. (فرهنگ فارسی معین)
تکۀ گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند. (فرهنگ فارسی معین). - کباب کنجه، کبابی که قطعات گوشت را بر سیخ کرده سرخ کنند. مقابل کوبیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قسمی کباب که عبارتست از قطعات گوشت کوچک به سیخ کشیده. (فرهنگ فارسی معین)
کنچه. خر الاغی را گویند که زیر دهانش ورم کرده باشد، خر الاغ دم بریده را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خر دم بریده و به تازی ابتر گویند. (اوبهی). خر دم بریده. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (فرهنگ فارسی معین) : ندانی ای به عقل اندر خر کنجه به نادانی که با نر شیر برناید سترون گاو ترخانی. غضایری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کنچه. خر الاغی را گویند که زیر دهانش ورم کرده باشد، خر الاغ دم بریده را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خر دم بریده و به تازی ابتر گویند. (اوبهی). خر دم بریده. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (فرهنگ فارسی معین) : ندانی ای به عقل اندر خر کنجه به نادانی که با نر شیر برناید سترون گاو ترخانی. غضایری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)